نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





_

سلام به دوستای گلم

من تصادف کرده بودم یه مدتی نبودم و نتونستم در خدمتتون باشم اما

دیگه برگشتم و خوشحالم که الان بازم تو جمعتون هستم

قربون یکی یکیتون


[+] نوشته شده توسط حامد در 1:35 | |







دسته گل

دیروز با یک دسته گل آمده بود به دیدنم با یک نگاه مهربون همون

 

نگاهی که سالهل آرزوش زو داشتم و از من دزیغ کرد و گفت دلش

 برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم وقتی رفت سنگ قبرم

 از اشکش خیس شده بود


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:51 | |







كوچه مهتاب

 

شاعر از کوچه مهتاب گذشت لیک شعری نسرود

نه که سر گشته نبود   نه که معشوقه نداشت

سالها بود که دگر کوچه مهتاب

خیابان شده بود


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:45 | |







بجه ها جوابتون رو توي نظرات بزارين

 

اگه دو نفر لب يه پزتگاه آويزون شده باشن كد.م ر. نجات ميدي؟

اونيكه دوسش داري ؟

يا اونيكه دوست داره؟

بچه ها خواهشا تو اين نظر سنجي شركت كنين


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:44 | |







حرف مردم

 

وقتي گريه كردم گفتند        بچه اي

وقتي خنديدم گفتند           ديوونه اي

وقتي جدي بودم گفتند        مغروري

وقتي شوخي كردم گفتند    سنگين باش

وقتي سنگين بودم گفتند     افسرده اي

وقتي حرف زدم گفتند         پر حرفي

وقتي ساكت شرم گفتند     عاشقي

حال كه عاشقم ميگن        جرمه و گناه


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:41 | |







رو به راهم

حالم را پرسيد

گفتم روبه راهم

اما افسوس كسي نفهميد

روبه كدامين راهم


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:39 | |







دیگر نخواهی دید

ديگر نه اشكهايم را خواهي ديد نه التماسهايم را و نه احساسات اين دل لعنتي را

ديگر دوستت دارم هايم را نخواهي شنيد فرياد هايم را نخواهي شنيد

ديگر عطرم را نخواهي حس كرد به جاي آن احساساتي كه كشتي

 

درختي از غرور كاشتم


[+] نوشته شده توسط حامد در 16:24 | |







قصه روزگار

قصه روزگار این است

                       ما به دنیا آمدیم اما

                                           دنیا به ما نیامد


[+] نوشته شده توسط حامد در 21:40 | |







محاکمه تلخ

چه تلخ محاکمه می شود زمستان که برای جان دادن به درخت می میرد

و چه کمی آنطرف تر همه چیز به اسم بهار تمام می شود


[+] نوشته شده توسط حامد در 19:27 | |







میاد؟

میاد

نمیاد

به نظر شما میاد؟


[+] نوشته شده توسط حامد در 21:4 | |







هیچ و پوچ

همیشه همینه آخرش


[+] نوشته شده توسط حامد در 20:48 | |







شوق پرواز

پرواز کن آنگونه که میخواهی

و گر نه پروازت میدهند آنگونه که میخواهند


[+] نوشته شده توسط حامد در 15:4 | |







به یادت

به یادت آرزو کردم

که چشمانت اگر تر شد                    به شوق آرزو باشد

                                                  نه تکرار غم دیروز


[+] نوشته شده توسط حامد در 14:51 | |







سپهری

سهراب گفتی:چشمها را باید شست..... .شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید

دید.......دیدم ولی !.............. گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !............. او نه

چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با

طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده !! "

 


[+] نوشته شده توسط حامد در 11:8 | |







کبوتر

 

 
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم
                                   آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت 

 


روز میلاد  ، همان روز که عاشق شده بود
                                    مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت  

 
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
                                     عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت 

 
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
                               غريبي ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
                                  زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت 


[+] نوشته شده توسط حامد در 11:5 | |







ده تای بچگیا

ده عدد زیادی بود تو بچه گی‌‌ هامون
تا ده می‌‌شمردیم قایم می‌‌شدیم
تا ده می‌‌شمردیم همدیگه رو پیدا می‌‌کردیم
همدیگه رو ده تا دوست داشتیم
یک تومن ، ده تا آبنبات
یک توپ ، ده تا همبازی
یکبار قهر ، ده بار آشتی‌
یک بغل ، ده تا بوسه‌
یک کوچه، ده تا همسایه
یک دیدار ، ده تا نامه
این روزا توپ داریم ، همبازی نداریم
توی کوچه مون همسایه نداریم
قهر داریم ، آشتی‌ نداریم
آغوش و بوسه نداریم
نامه ی عاشقونه نداریم
این روزا اندازه ده تا ، دیگه هیچی‌ نداریم
راستی‌ این روزا چی‌ داریم ؟؟؟


[+] نوشته شده توسط حامد در 11:4 | |







ای ناز

امشب ای ناز دل تنگ نگاهت شده ام

باز ای مونس جان چشم به راهت شده ام

برق چشمان تو امشب به سکوتم خندید

چونکه دیووانه آن چهره ماهت شده ام


[+] نوشته شده توسط حامد در 12:14 | |







آخرین عشق

بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم
هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم

روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد
بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته به آن می خندم ...


[+] نوشته شده توسط حامد در 22:34 | |







یی احساس

ميگويند شيشه ها احساس ندارند

                       اما و قتي

      روي شيشه ي بخار گرفته اي نوشتم دوستت دارم

                                             آرام گريست


[+] نوشته شده توسط حامد در 1:5 | |







عزیزان چندتا عکس براتون گذاشتم

                 

يه سر بزنيد بدك نيست


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط حامد در 23:5 | |







غم هم نعمتیه


[+] نوشته شده توسط حامد در 22:41 | |







بيا

بيا تا ليلي و مجنون شويم افسانه اش با من

بيا با من به شهر عشق رو كن خانه اش با من

بيا تا سر له روي شانه هاي هم راز دل گوييم

اگر مويت چو روزم شد پزيشان شانه اش با من

 


[+] نوشته شده توسط حامد در 11:23 | |







تو

تو دل من را شكستي

           ولي من دل تو رو نميشكنم

چون يه دل شكسته بهتر از دو دل شكسته هست


[+] نوشته شده توسط حامد در 18:43 | |







ناشناس

ز كويت رفتم و الماس طاقت بر شكستم

برو با يار خود بنشين كه من بار سفر بستم

كه بعد رفتنم جانا هزار افسوس خواهي خورد

فلاني يار خوبي بود و من قدرش ندانستم


[+] نوشته شده توسط حامد در 18:38 | |







نميدونم چيكار كنم

 

وقتي خنديدم گفتند: ديوانه اي

وقتي جدي بودم گفتند: مغروري

وقتي شوخي كردم گفتند : سنگين باش

وقتي حرف زدم گفتند: پر حرفي

وقتي ساكت شدم گفتن : عاشقي

,حالا كه عاشقم ميگن جرمه و گناه


[+] نوشته شده توسط حامد در 9:25 | |







يادمان باشد

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

يادمان باشد اگر اين دلمان بي كس ماند

طلب عشق ز هر چشم خماري نكنيم

يادمان باشد كه دگر ليلي و مجنوني نيست

به چه قيمت دلمان بهر كسي چاك كنيم

يادمان باشد كه در اين بحر دو رنگي و ريا

دگر حتي طلب آب ز دريا نكنيم


[+] نوشته شده توسط حامد در 23:18 | |







اي عشق

اي عشق مرا دار زدي خسته نباشي

آتش به شب تار زدي خسته نباشي

اي عشق دمت گرم كه در لحظه لحظه غم

با رگ رگ من تار زدي خسته نباشي


[+] نوشته شده توسط حامد در 22:38 | |







درد و دل

دیروز با یک دسته گل آمده بود به دیدنم با یک نگاه مهربون همون

 نگاهی که سالهل آرزوش زو داشتم و از من دزیغ کرد و گفت دلش

 برام تنگ شده ولی من فقط نگاهش کردم وقتی رفت سنگ قبرم

 از اشکش خیس شده بود


[+] نوشته شده توسط حامد در 1:6 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد